بسم رب الشهدا والصدیقین
بسیج دانشجویی استان کرمانشاه |
خاطره شهید دانشجو مسعود امیری
شهید از زبان برادر شهید :
حاج مسعود کسی بود که صفت تقوی و دیانتش افضل بر سایر صفات وی بوده و از دیگر صفاتش می توان از خوش خلقی ، صمیمیت و محبت به خانواده و نزدیکان ، علاقه به کسب علم و دانش ، تلاش و جدیت در کارها، صبر و راز داری ،تجربه آمیخته با تعهد در کار را نام برد .او فردی متین ، پیرو راستین امام ، سازش ناپذیر در مقابل دشمنان اسلام و انقلاب و در یک کلام به قول شاعر : او مومن ، قلبش عرش رحمان بود .
از زبان خواهر شهید :
شهیدبدلیل اینکه فاصله سنی نسبتازیادی با من داشتند ، احساس مسئولیت خاصی می کردند وهمیشه در رابطه با درس و مدرسه و حجاب و اخلاق ومسائل دیگر با من صحبت می کردند .در زمانی که دانشجو بودند با وجود سنگین بودن درسهای خودشان ، هیچوقت از درسهای من غافل نمی شدند ، همیشه موقع امتحانات ثلث که بود کارنامه را از من می خواستند ، در صورت خوب بودن نمرات من را تشویق می کردند و اگر از درسی نمره کمی گرفته بودم خیلی من را نصیحت می کردند . از سال اول دبیرستان با من راجع به دانشگاه و رشته های دانشگاهی صحبت می کردند که مرا آماده کنند . بعضی از شبها که تا دیر وقت با من درس کار می کردند ، وقتی که می خوابیدیم میدیدم که در زیر نور چراغ مطالعه ،تازه خودش شروع به درس خواندن می کرد .یکی دیگر از مسائلی که خیلی راجع آن با من صحبت می کرد ، حجاب بود ومن حجابی را که الآن دارم اگر خدا قبول کند از برادر شهیدم می دانم که از بچگی به من توصیه می کرد . یادم هست کلاس اول دبستان که بودم مصادف بااول انقلاب بود ، به من می گفت که برای مدرسه روسری بپوش و برای اینکه من از حجاب زده نشوم می گفت توی راه روسری بپوش و توی مدرسه چون دخترانه است آن را در بیاور و تا کن در طبقه بگذار و موقع برگشتن دوباره بپوش .همیشه سفارش می کرد که از توی حیاط بلند صحبت نکن ، صدای خنده زن را نامحرم نباید بشنود . وقتی که تازه به سن تکلیف رسیده بودم ، ماه رمضان خیلی برایم سخت بود که سحر از خواب بلند شوم ، آنقدر با خنده و شوخی من راسحر بلند می کرد و برایم دلچسب می کرد که هنوزهم غیر ممکن است اگر یک سحر ماه رمضان بلند شوم و جای خالی او را احساس نکنم .
نامه ای به آن دنیا : 1
به نام آنکه زمین و آسمانرا آفریده سلام ، سلامی گرم به دائی عزیزم که درآن دنیا زندگی می کندمن خواهرزاده ات حسنا ، شما را اصلا ندیده ام ، ولی یک چیزهائی در باره شما در تعریفهای مادرم شنیده ام . دائی من شما را دوست دارم و امیدوارم که شما هم خواهرزاده کوچکت را دوست داشته باشی .می دانم که خدا دوستت داشته و خواسته است که پیش او بروی ، دائی همیشه کارهائی که خدا می کند درست است ، حتما دلیلی داشته که شما را پیش خودش برده ،دائی من که نمی توانم به این زودی پبش شما بیایم ولی شما هفته ای یکبار به خانه ما می آئی ، در هفته شبهای جمعه به خانه ما میائی ، دائی امیدوارم که من . برادرهایم رادوستداشته باشی ،دائی من خیلی ناراحتم که شما را ندیدم ولی خیلی هم خوشحال هستم که خدای خوب و مهربان دائیم را خیلی دوست دارد . خدا نگهدار دوست دار شما خواهر زاده ات 21/10/80
· 1 - نامه خواهر زاده شهید در سن 9 سالگی خطاب به دائی شهیدش
تقدیم به تو که شمع جمعمان و امیر دلهایمان بودی( حاج مسعود امیری ) :
ستاره ای به تجلی خورشید
به جمع ما آمد و زودرفت
ستاره ای از باغ معنا آمده بود
عمرش اندک
روحش به بلندای افق ، آرام ، بیقرار
به ظرافت گلبرگهای نیلوفر
از آفتاب صمیمی تر
از چشم راستگوتر
قاطع چون کوه
ابریشمین چو شرم
مهربان چو خنده کودک
به لطافت رشته های باران آماده در ایثار
همچو عزم رویش گندم
بر پیشانیش نماز
آراسته به زیور عرفان
در امتداد نگاهش
موج ایمان در کلامش
سپیدارهای بلند اندیشه
که او راز چگونه زیستن را
به ارمغان آورده بود
با نظاره برستاره در خون طپیده مان
بغض در گلوی تفتیده مان شکست
و ما در فراغ روشنای جمعمان
تلخ گریستیم
و او با رفتنش در به خون پیوستنش
با تبسمی به رنگ خون
بهترین و برترین سروده را
به یادگار نهاده بود
بی اختیار مرگ آزاده زیستن
در ارغوان پاک شهادتها ،
در زیباترین کلام او ،
مومن ، قلبش عرش رحمان بود
خواهر منصوری
دانشجوی رشته پزشکی – رفسنجان سال 67
به کجا می نگرد ؟؟؟
چشمان باز تو ،
به کجا می نگرد ؟
به فرا سوی زمان ،
به زمانی که در آن ،
مردمان شهرش ،
حرمت آینه را به کناری زده اند ؟
به کجا می نگرند ،
آن دو چشم نگران ؟
به من و تو آری به بسیج و به سپاه ،
همه همرزمانش ،
به همه مردم شهر ،
آری آری به همه،
که ببینند آیا حاصل خون خدا
راه و رسم شهدا
راه آن بت شکن پیر ،
راه آن مرد دلیر،
به کجا انجامید ؟؟!!
به کجا می نگرد ؟
به کجا می نگرد ؟
اینک اما من و تو
اندر این امن و امان، که بود حاصل خون آنان ،
راهمان دشوار است ،
پر ز سنگ و خار است ،
غفلت از ره نکنیم .
محسن امیری 6 /3 / 81
شهید حاج مسعود امیری در هنگام شهادت با چشمانی باز مرگ را در آغوش گرفته و به دیدار حق شتافت .