درمان افسردگی با ورزش
دکتر جاسپر اسمیت در مرکز تحقیقاتی خود در دالاس آمریکا، پروژه ای را کلید زده که برای خیلی ها عجیب و نامانوس به نظر می رسد...
او برای درمان اختلال های اضطرابی و خلقی شیوه ای را به کار می برد که نه هزینه ای دارد و نه عوارضی. آمریکایی ها سالانه ۱۰ میلیارد دلار از درآمد خود را صرف شرکت های سازنده قرص های ضدافسردگی می کنند. در کنار مصرف این قرص ها، البته بیمار باید با عوارضی همچون اختلال های خواب، افزایش وزن، لرزش دست و نهایتا مشکل های گوارشی هم کنار بیاید. به هر حال درمان جدید و جذاب روان شناس آمریکایی چیزی نیست جر ورزش کردن!
اینکه ورزش و تحرک فیزیکی برای سلامت جسم و روان مفید است، یافته تازه ای محسوب نمی شود. یک مطالعه میدانی گسترده در خلال سال های دهه ۷۰ نشان داد افسردگی میان شهروندان آمریکایی که ورزش می کنند نه تنها پایین تر است بلکه در آینده نیز احتمال ابتلا به افسردگی در این افراد پایین تر خواهد بود. در سال ۱۹۹۹ هم یک تیم تحقیقاتی از دانشگاه دوک پس از یک کارآزمایی بالینی نشان داد بالغان افسرده ای که در کلاس های آیروبیک شرکت می کنند همان قدر به سمت بهبود پیش می روند که مصرف کنندگان سرترالین. زولفت یا همان سرترالین تا سال ۲۰۰۶ سالانه ۳ میلیارد دلار به جیب شرکت پفیزر سرازیر می کرد. پفیزر تا سال ۲۰۰۶ میلادی امتیاز انحصاری تولید این داروی ضدافسردگی را در جهان از آن خود داشت.
مطالعه های پی درپی باز هم روی این نتایج صحه گذاشتند. آنهایی که در برنامه روزانه خود نرمش های آیروبیک را جای داده بودند همانند آنهایی که دارو مصرف می کردند در مقایسه با مصرف کنندگان دارونماها از نظر وضعیت روحی، شرایط بهتری داشتند اما یک جای کار همیشه ایراد داشت. کمتر کسی حتی بعد از مشاهده معجزه ورزش، تمریناتش را ادامه می داد.
به همین دلیل همواره مطالعه های دامنه دار با یک محدودیت مواجه بوده اند و آن افرادی هستند که مطالعه را با کنار گذاشتن تمرین های منظم ترک می کنند. این رفتار از نظر منطقی آدم را به تعجب وامی دارد. درست مثل احساسی که دکتر اسمیت دارد. استادیار دپارتمان روان شناسی دانشگاه متودیست جنوبی می گوید: «من واقعا شگفت زده می شوم وقتی می بینم مردم حتی پس از اثبات تاثیر ورزش باز هم از این فضا فاصله می گیرند.» بیولوژیست های مولکولی و نورولوژیست ها در سال های اخیر تلاش کرده اند تا از مکانیسم تاثیر ورزش بر افسردگی آگاه شوند. به اعتقاد آنها ورزش در بهبود وضعیت روحی ما همان راهی را می رود که داروهای ضدافسردگی طی می کنند. اگرچه سازوکار اصلی اثر درمانی ورزش مشخص نیست ولی به نظر می رسد که ترشح برخی مواد (مثل آندروفین، دوپامین، سروتونین و نوراپی نفرین) با ورزش کردن در بدن بیشتر می شود و این مساله به بهبود روحیه کمک می کند.
از سوی دیگر نتایج یک تحقیق روی مدل های حیوانی نشان داده است كه در میمون ها افزایش فعالیت فیزیکی، تولید یک فاکتور نوروپپتیدی به نام (BDNF) را در مغز زیاد می کند. این ماده موجب رشد و استحکام سلول های مغزی می شود. مطالعات دیگری نشان داده است که BDNF موجب ترمیم آتروفی در مغز افراد افسرده می شود. البته بدیهی است که این ترمیم موجب کاهش علایم افسردگی خواهد شد.
علاوه بر این پروفسور فیلیپ هولمس از دانشگاه جورجیا و همکارانش نشان داده اند که ورزش پس از چند هفته می تواند یک ژن خاص را برای ساختن بیشتر گالانین فعال کند. گالانین یک ناقل عصبی پپتیدی است که سطح نورواپی نفرین را تعدیل می کند. به عبارت دیگر ورزش به مرور زمان موجب می شود تا مغز ما در برابر عوامل بیرونی استرس زا، واکنش کمتری از خود نشان دهد. اگر خوب به اطراف مان نگاه کنیم متوجه می شویم که بسیاری از محرک های استرس زا اطرافمان را احاطه کرده اند و اگر به طریقی بتوانیم واکنش مغزی خود را نسبت به آنها تعدیل کنیم بار زیادی از فشار روحی که روزانه بر ما وارد می شود، کاسته خواهد شد. بخش مهمی از این محرک های استرس زای روزانه موارد بی ضرری چون دیر آمدن بر سر قرار، گم کردن دسته کلید یا جاگذاشتن مدارک کاری را شامل می شوند.
ورزش کردن باعث می شود توجه بیمار از نگرانی ها و سایر مسایل ناراحت کننده به نکات دیگر برگردانده شود و به علاوه به بهبود اعتماد به نفس کمک می کند. این مسایل هم می تواند به کاهش افسردگی بینجامد.
دکتر اسمیت استراتژی درمان افسردگی با استفاده از ورزش را مبتنی بر ۲ فایده اصلی می داند. اول آنکه ورزش کردن نه تنها آن بار منفی ای که جامعه روی داروهای افسردگی را ندارد، بلکه عملی تحسین برانگیز هم به شمار می آید.
دوم آنکه تاثیر ورزش روی کاهش افسردگی به مراتب زودتر از بقیه تاثیرات آن همچون کاهش وزن و سلامت قلبی - عروقی ظاهر می شود.
دکتر اسمیت به بیماران خود توصیه می کند هفته ای ۵ نوبت و به مدت ۳۰ دقیقه به ورزش سبکی چون پیاده روی و دوچرخه سواری بپردازند یا آنکه ۳ نوبت در هفته ورزش های هوازی با شدت بیشتر را انجام دهند. با وجود این خود او هم اذعان می دارد که نمی توان گفت این مقدار کافی است یا آنکه بیشتر از آن دیگر فایده ای ندارد. از طرف دیگر هنوز معلوم نیست ورزش های بی هوازی چون وزنه برداری هم می توانند موثر واقع شوند یا خیر.
سرانجام آنکه استفاده درمانی از ورزش در موارد شدید افسردگی عملا در بسیاری از افراد قابل اجرا نیست.
با این حال همچنان تا رسیدن به ورزش به عنوان یک شیوه درمانی استاندارد و پذیرفته شده راه زیادی باقی است. مطالعه ها تا امروز حداکثر روی جمعیتی ۲۰۰ نفره انجام شده اند و از طرفی بسیاری از سوالات همچنان بی جوابند. چقدر ورزش کافی است؟ برای چه مدت؟ چقدر بس است؟ شاید لازم است در مورد ورزش هم سازمان غذا و داروی آمریکا به میدان بیاید.